پسرودختر


عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



دارم از تــو حــرف می زنــم امــــا روحــت هم از نوشــــته هــایم خبــر نــدارد ایــــرادی نــــدارد یــاد تــو به نوشتــــه هــایم رنــگ می دهــد شــایــد دیگــری بخــــواند و آرام گیــــرد ذهــــن پریشــــانش

وبلاگم چگونه است؟

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان cool shadow و آدرس mohammadrain.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار مطالب

:: کل مطالب : 234
:: کل نظرات : 671

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 3

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 308
:: باردید دیروز : 39
:: بازدید هفته : 348
:: بازدید ماه : 618
:: بازدید سال : 21789
:: بازدید کلی : 99128

RSS

Powered By
loxblog.Com

I NEED MY BEETLE

پسرودختر
سه شنبه 16 تير 1392 ساعت 4:6 | بازدید : 1420 | نوشته ‌شده به دست محمدبوعذار | ( نظرات )

پسري جوان رفت بر سر همان چشمه اي كه بار اول دختر را آنجاديده بود.وباخودش زمزمه كرد:آخه چرا رفتي شهر؟مي دوني كه حتي من طاقت چند روز دوريت رو ندارم.ودرهمان لحظه از تعجب خشكش زد وقتي ديد كه تصوير دخترك روي آب چشمه ظاهر گشت كه مي گفت:آخه ديگه دوستت نداشتم!پسر هاي هاي گريه كرد. اما دستي از پشت روي شانه هايش احساس كرد و وقتي برگشت ديد كه دخترك درست پشت سرش رو تخته سنگي نشسته ومي گويد:عزيزم شوخي كردم.وپسرك يه دنياشاد شد وبرخاست وبه شوخي آرام با دستش زد به كمر دختر وگفت:ديگه بامن از اين شوخيانكن.اما در همان لحظه دخترك از روي سنگي كه بر روي آن ايستاده بود ليز خورد وبا سر به تخته سنگ بزرگي برخورد كرد.خون همه چشمه را فرا گرفت.ودخترضربه مغزي شد ودرگذشت.

ازفرداي اونروز پسر هر روز لب چشمه مي رفت وبا تصوير توي چشمه از ليز خوردند دخترك از بالاي سنگ مي گفت و بعدش با هم قاه قاه مي خنديدند.ودراين ميان بزرگترها وقتي به كنارچشمه مي آمدند پسري را مي ديدند كه هر روز يه خاطره گريه دار رو با خودش بلند بلند تكرار مي كنه و بعدش تنهايي مي خنده.اما دختر بچه به جز پسري كه تو چشمه بود.تصوير دختر زيبايي رو روي آب چشمه مي ديدند كه از پسره بيشتر مي خنده.تا نكنه دل پسر بگيره وباور كنه كه دخترك ديگر واقعا رفته است...




:: موضوعات مرتبط: داستان(14) , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

<-CommentGAvator->
winter girl در تاریخ : 1392/8/1/3 - - گفته است :
آخــــــــــــــــــــــــی!!!ب


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: